عشق یا نفرت-Love or hate تلخی مرگ و شیرینی زندگی آنقدر ارزش ندارد که شرافت خود را زیر پا بگذاریم.
| ||
|
نرگس رویاها همیشه توی زندگی ما انسانها نقطه تاریکی وجود داره که این نقطه ها با یه سری اتفاقات به روشنایی و بیداری ما انسانها منجر میشه. این مسئله در بین نوجوانها و به خصوص جوانها دیده میشه به فراوان.در اصل تمام این دسته از افراد جامعه یک نقطه تاریکی مشترک هم دارند.متأسفانه این نقطه تاریکی مسائل شور و هیجانی به عبارت خودمونی همون مسائل جنسی میشه. این یه دغدغه واسه تمام ما جوونها شده و مشکل اینجاست که راه صحیح رو واسه حل این مسئله نداریم.دست خودمون هم نیست،چون ما در یک جامعه مذهبی هستیم بسیاری از محدودیت های اخلاقی و...داریم. از طرفی هم خانواده ها در تربیت فرزندان خود در این زمینه عاجز هستن و روش صحیح تربیتی اون رو نمیدونند چون خودشون هم با این نوع تربیت آشنایی ندارن. یکی دیگه از نقطه های تاریکی افراد سنین نوجوونی و جوونی،انواع خیال پردازی ها هست که هرکسی بر اساس آرزوهای خودش به یک نوع از خیال پردازی دست پیدا میکنه و عین یک کودک اون را با خودش بزرگ میکنه درست مثل کودک درون هر فردی که با افزایش سن تقویمی خود اون کودک رو هم بزرگ میکنه،تربیت این کودک و خیال پردازی های ما بستگی به آرزوها و نیازهای ما در زندگی داره و حتی میتونه کمبودهایی باشه که هیچ وقت نتونستیم به اونها برسیم. مشکل اینجاست که ما راه حل این نقطه های تاریکی زندگی رو بلد نیستیم و مهم تر از اون این هست که زیر بار حرف دیگران نمیریم. توی زندگی هرکسی یه روشنایی هم هست که بستگی به نوع تفکر هر کسی داره.ممکن هست واسه یکی خدا،قرآن باشه واسه یکی دیگه دوست صمیمی باشه،واسه دیگری دوست دختر یا دوست پسر باشه و یا حتی شوهر یا همسر باشه و خیلی چیزهای دیگه که ما ازشون خبر نداریم. مثلا واسه خود من که نقطه تاریک زندگیم مریضیم هست و در مقابل به یه روشنایی رسیدم که به واسطه یه خواهری که توی وب باهاش آشنا شدم هست.هرچند از من کوچکتر هست ولی من را بیدار کرد و به راهی که سالها انتخاب کرده بودم برمگردوند. و همین امر باعث شد تا بخاطر این لطفی که در حق داداشش کرد یه کتاب واسش بنویسم و به همه دنیا ثابت کنم که من هنوز زندم و نفس میکشم و این نفس کشیدن و بیداری دوباره رو مدیون خواهر کوچکی هستم که قلب بزرگی داره. چه زیباست وقتی ما انسانها معنای حقیقی انسانیت را از دیگران میبینیم و آن را با تمام وجود حس میکنیم. و من باز در آخر همه این هستی عالم به این جمله میرسم که:تا خدا هست دلیلی برای ناامیدی نیست. میخوام تمام این نقطه های تاریکی و در مقابل نقطه های روشنایی افراد این سنین را در غالب داستانهای زیبا در بیارم بلکه گوشه ای از این محبت خواهرم رو جبران کرده باشم. و اول از همه میخوام داستان خودم رو با خواهری که هیچ وقت ندیدمش و حتی صداش را نشنیدم آغاز کنم. در ضمن الان علت انتخاب این اسم واسه کتاب رو نمیگم تا خودتون بعدا با توجه به داستان متوجه انتخابم بشین. منتظر داستانهام باشین. دوستتون دارم بای بای ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |