عشق یا نفرت-Love or hate تلخی مرگ و شیرینی زندگی آنقدر ارزش ندارد که شرافت خود را زیر پا بگذاریم.
| ||
|
آقا اجازه هست خانومتون رو نگاه کنم؟
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری گ... می خوری تو و هفت جد آبادت … خجالت نمی کشی؟ … جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …!!!
نظرات شما عزیزان:
سلام اقا علی خسته نباشی خیلی جالب بود واقعا ، خوش به حالت چقد مطلب واسه نوشتن داری منم دارم ولی از گفتنشون کمی ناراحت میشم اخه معمولا واقعیت تلخه و میترسم گلایه پشت گلایه از طرف دوستان بیاد واسه خاطر همین سکوت کردم
جالب بود . عکسشم باحال بود
من خودم ![]() ![]() ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها:
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |