عشق یا نفرت-Love or hate تلخی مرگ و شیرینی زندگی آنقدر ارزش ندارد که شرافت خود را زیر پا بگذاریم.
| ||
|
تو که رفتی هق هق ترانه هام گلوم رو بست تو که رفتی دست خستم بی پناه شد رو دل نشست
تو که رفتی دفترم پاره شد و خط هاش گسست
تو که رفتی ناله هام تموم شدند صدام شکست
![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: خنده ی آدما همیشه از دلخوشی نیست گاهی شکستن دلی کمتر از ادم کشی نیست گاهی دل انقدر تنگ میشه که گریه هم کم میاره یه حرف ساده هم گاهی چقدر غم میاره. ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام خدا حافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاهام
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا
خداحافظ خداحافظ…همین حالا…
![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: چطور هنوز پرنده داره هوای پرواز ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: سلام بچه ها. من طی چند روز گذشته یه اشتباهی کردم.قصد من نجات جون یک نفر بود.ولی این کار من باعث شد تا 2نفر از هم دیگه جدا بشن.کار من ناخواسته بود ولی من مقصرم،هیچ وقت هم خودم را نمیبخشم.دیگه روم نمیشه توی چشمای دوستم نگاه کنم.خیلی خجالت میکشم و شرمنده هر2 آنها هستم.از یکیشون طلب بخشش کردم ولی نمیدونم من را بخشیده یا نه.من به اشتباهم اعتراف کردم.دعا میکنم که من را بخشیده باشه حتی حاضرم به پاهاش بیافتم تا من را ببخشه.اگه من را نبخشه و حلالم نکنه،اون دنیا بیچاره میشم و عذابهای هزار برابر میکشم. از طرفی نمیتونم از دوست خودم طلب بخشش کنم.فکر میکنم نمک خوردم و نمکدون شکستم.دوستم هنوز نفهمیده که من باعث این جدایی شدم.منم دارم ازش جدا میشم چون دیگه طاقت ندارم روی پاهام بایستم و توی چشماش نگاه کنم و بگم من را ببخش.نه به خاطر غرورم نه،به خاطر 10سال رفاقت نمیتونم جلوش بایستم و عذرخواهی کنم. امیدوارم هر2 آنها بیان و این مطلب را بخونند و من را ببخشن. توی زندگیم هیچ وقت دروغ نگفتم چون از علی یاد گرفتم مادر تمام گناه ها دروغ هست و همیشه چشمم به حقایق بود همانطور که علی بود.ولی این بار بخاطر یک دروغ مصلحتی باعث جدایی شدم.حالا میفهمم که چرا علی اینقدر از دروغ متنفر بود و به راستی مادر تمام گناه ها،دروغ هست.خدایا به دل هر2 آنها بینداز تا من را ببخشند.
نویسنده:میلاد ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: ديشب خواب عجيبی ديدم . سايه ها همه سفيد شدند وتاريكی ها همه ديدنی ! خدا فرشتگانش را به دار آويخت . صدای هق هق فرشته هاي پاك دامن تمامی آسمان را فرا گرفت بود . مريم ساكت بود و خدا ساكت تر . خدامعجزه نمی كرد ، چراها را هم جواب نمی داد . چنان می نمود كه من گمان كردم ، درست همان خدایی است كه به چرا های من درسوگ آن عزيزانم بی جواب مانده بود . وهرگز برای برگشت يكی از آنان هم هيچ معجزهء ازآستينش نه چكيده بود . ديشب خواب عجيبی ديدم ، عيسی دم مسيحا ئی اش را گم كرده بود ، و هراسان ازهرچه صليب پشت پرده هاي آسمان ، دست ازحواريانش شسته بود . حواريان بی نفس قدسی ، باورش نمی كردند . موسی خودش را كراحساس ميكرد ، ديري بود که هيچ سروشی از كوه طور ، نشنيده بود . كوه رفته ، رفته سنگ شده بود ، محكمترازهميشه ، سنگ تر ازهميشه . ابراهيم نمي خواست اسماعيل را قربان كند ، اسماعيل را دوست ميداشت، ايمانش سست بود كارد را كنارسنگ ها انداخت وفراركرد وقتی برگشت اسماعيل را شيطان به قربانگاه بی ايمانی برده بود . خدا خاموش بود . شيطان اما شاد بود و قهقهه ميزد
ديدم که عشق درنم خانه های متروك درزنجيررشته ها و رابطه هازندانی بود . هوس ، پيراهن عشق را هرصبح ازتنش درمياورد وبه تن عريانش ميكرد . دركوچه ها ی شهرترانه هایی را كه عشق سروده بود به زمزمه ميگرفت . تن ها را آسان و ساده به هم نذر ميكرد . ارواح عشاق سيرازبازی تن ها ، نبود عشق را سوگواربودند .
خدا اما خاموش بود . شيطان سلطان سرزمين خدا بود و زمان شتابان ................
آه ! ديشب خواب عجيبی ديدم شيطان برزمين سلطان شده بود و كاباره ها به نام آزادی زن ، جسم زنان را به نرخ نفرين وحقارت می فروختند
بوی بد و عرق كرده ای تن ها با بوی دخانيات و شراب آميخته بود . شيطان قهقهه ميزد و خدا خاموش بود . صدای هق هق فرشتگان ، درزير و بم قهقهه ، ناشنيده مانده بود . شرق درگرسنگی ميسوخت ، بيماری وبيچاره گی قد مردان كارگر را دوتا كرده بود . غرب اما ، درسو سوی هفت رنگ نيونها ، نان را درزباله ها می ريخت . قطی ها زياد ، پلاستيك ها وكارتن های غذا و دوا با مارك ورديت درصبح يازده (جون ) وشام دوازده ( جون ) به زباله ها ميريخت . شرق اما................ گرسنه بود . طفلك سه كيلويی به دنيا آمده درنيم قاره هند تلخ كام شير مادر ، گرسنه اش بود ، مادردرزباله های ماه قبل سرزمين شرقيش هيچ نمی يافت . فرشتگان هق هق ميگريستند
شيطان اما سلطان سرزمين خدا بود ...........
پسران و دختران چارده ساله درتب بی عشقی می سوختند . سفره ها بسته بود ، دخترك شام اش را كنار تلويزيون خورده بود . مادرش اما درسانفراسيسكو برای تفريح رفته و پدر نمی دانست دختری هم دارد . دختردرتب تنهایی ميسوخت ، نمی دانست دلش از دنيا چه می خواهد اما چيزی را درجستجو بود ، محبت را ؟ ايمان را ؟ يا خدا را ؟
خدا اما خاموش بود . شيطان درغرب گام ميزد و دخترك را به هرويين بخشيد . شيطان می خنديد و اما خدا ........................
ديشب خواب عجيبی ديدم . خدا دست از معجزه برداشته بود و من تنها كنار بسترتب آلودی نشسته بودم . هنوزچهره او را ميديدم که غرق خون است فرياد می كردم ! ميسوختم ! مي مردم ! اما نفسهايم هق هق ميگريست .
دستان كوچك تب آلود ميان انگشتانم داغ ترميشد . به چشمانش نگاه نمی كردم ، اين چشمها زبان پرسشگری داشت ، چيزی را ازمن ميخواست ؟ كه نداشتم ! خدا كه نيستم تا خاموش باشم ! فرشته كه نيستم تا هق هق بگيریم ! فرياد می كنم شايد ................ نمی دانم ! جوابی ندارم !
ديشب خواب عجيبی ديدم . جوانان شرق درتب غرب ميسوختند . محبت گرم خانواده ، سفره های باز ، دست نوازشگر پدرفقير و دعای هميشگی مادران بهایی نداشت . جوانان بدنبال سفربودند ، بايد بروند ، هيچ چيزاينجا خوب نيست . شيطان به شرق نگاه انداخت . جوانان مشتاق را به قاچاقبران ترياك فروخت . كانتينرها پرشد از آدم ، ازجسد ، آدمها و جسدها بآ هم سرحد را عبوركردند . جسدها مهم نيستند ، مهم عبوراست !
جوانان مرز راعبوركردند اما بهايش را بايد بپردازند .
خدا خاموش بود . فرشتگان دامان شان را از اشک ترميكردند و مريم خوابيده بود . دخترك دركاباره ميرقصيد ، هنوزدلش می خواست محبت را بشناسد . جوانك شرقی دركنارسرك به بوق پوليس گوش ميداد . زن هندی فرزند سه كيلوش را درچاله گورميكرد ، شرق گرسنه بود ، غرب نانرا درزباله ها ميريخت . سفره ای بسته بود ، زن ازسانفراسيسكو به روم ميرفت ، هوای روم روی پوست صورتش اثر خوبی داشت . مادردعا ميكرد ، سفره بازبود ، جای جوانك شرقی كنارسفره خالی بود . خدا خاموش ، شيطان مست از باده ای پيروزی ، فرشتگان بيتاب گريه ، ديشب خواب عجيبی ديدم !!!
اوهنوزغرق درخون خودش ................... دستان كوچك تب آلودداغترشده بود و چشمانش بسته بود.
نویسنده:میلاد
برگرفته شده از فصل12 کتاب خدا و شیطان از علی ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: هيچ كس نميتواندخدارا براي ديگران تصوركند ،سرچشمه ومبدا همه چيز ،نيروي بزرگ ومركز قدرتي كه عرفا آن راخداميدانند ضروري است درتمام عصرها وهمه نژادها وافرادي كه پيدا شدند،همه به نوعي خدارادروجوخودباورداشتند، يكي يك پرنده كوچك كه زير برگ ها نغمه سرايي ميكندرا براي اثبات خدا كافي ميداند،همه كس به نوعي به خدا ايمان واعتقاددارد ،ولي هركس به عقيده خاص وروش خاص خودباطرزفكرخودش خداراباورداردوهمواره خدا يي راميپرستدوستايش ميكندكه شايدبراي ما ناشناخته باشدوبراي اوشناخته شده چون همانندصفات وخصائل راتوصيف ميكند،اگرانديشه ما هزارمرتبه بزرگترازحال باشدبه همان ميزان خداي ما هزاران مرتبه ازما پاك تروبزرگترخواهدبود. سينه اي كه خالي ازنام ويادخداباشد به مثال محكمه خالي ازقاضي است و هيچ انساني دركره خاكي شايديافت نشودكه گاهي دلش نلرزدويادخدا رانكند.
زماني اگرازدانشمندي ميپرسيدندبه خدا ايمان داري ؟پاسخ ميدادخيرمن دانشمندم .ولي حال اگرهمين سوال رابپرسيم پاسخ ميدهد ((البته كه من به خدا ايمان دارم ،من يك دانشمندم دانشجوي اين جهان هستي كه
بايدبياموزم وببينم كه چه وجودداردوچگونه به وجودآمده وچه قدرت ازلي وتوانا وقادري آفريده بدون نيازبه هيچ...)
خردنيكي ونيروي لايتناهي ،سهمي ازهوش ودرايت خودرا خدا درتمام موجودات هستي دميده وهم اوست كه به گل وگياه امكان رشدوبقاءنسل وبه منظومه هاي اسماني نظم عطا كرده وبه همه چيز زندگي بخشيده وقدرت وواي
برلحظه اي كه آن رابگيردچه نيرويي جز اوست كه دوباره بازگرداند.مقصودنهايي زندگي انسانها چه درقرنهاپيش وچه حال شناخت خداست و...
گه به عشق وعاشقي ،گه به نازودلري ، گه به آوازشبانه گه به رسواي زمانه ،گاه دركنج خرابات گاه درگوشه محراب گاه وقت سجود گاه وقت ريا ، گاه خرقه آلوده ومست وگاه زاهدميخانه پرست ،هركس به طريقي خداي
خودشناسدومن هنوزاندر خم يك كوچه اسيرم و...
تكيه برتقوا ودانش درطريقت كافريست
راهرو گرصد هنر دارد،توكل بايدش
نویسنده:میلاد
دست نوشته های علی ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: ما در دنیای شباهتها زندگی میکنیم.دنیایی که همه ما به هم دیگه شبیه هستیم. شباهتها پیدا نمیشن ما شباهتها را درست میکنیم.عاشق میشیم چون شبیه طرفمون هستیم،دل میبندیم چون شبیه دل مقابل هستیم.
آیا این شباهتها عین واقعیت هستن؟؟؟
آیا این دل بستنها و عشقهای ما عین واقعیت هستن؟؟؟
ما نباید با شباهتها زندگی کنیم.زندگی با شباهتها یعنی راه را بیراهه رفتن،یعنی به شیطان میدان دادن،یعنی زیر سوال بردن
ارزشها و تفاوتها.
ما باید دنبال تفاوتها باشیم نه شباهتها.
تفاوتها راه را به ما نشان میدهند و میگویند راه حق کدام است.تفاوتها هست که 2عشق را به یکدیگر نزدیک میکند.تفاوتها هست
که معنای حقیقی عشق را بیان میکند،تفاوتها هست که پاکی را از ناپاکی،حق را از ناحق،نامرد را از مرد،شرافت را از
بی شرافتی،حلال خور را از حرام خور،عشق را از هوس،حقیقت را از دروغگویی،دانا را از نادان،عاقل را از جاهل و...
جدا میکند.
در امر ازدواج،سیاست،اقتصاد،فرهنگ و حتی خدا باید به دنبال تفاوتها باشیم.
این تفاوتها هست که ما را به خدا نزدیک میکند،همین تفاوتها هست که میگوید ما چقدر با خدا فاصله داریم و هرروز از خدا
دور و دورتر میشویم و از پاکیها و حقایق وجودی خداو خود دور میشویم.
دغدغه من این است که شما عزیزان و من با جهالت و عدم شناخت تفاوتها از دنیا بریم و خالق خود را نشناخته پا بر آخرت
بگذاریم و با شرمی و خجالت در چشمان خدا بنگریم و افسوس گذشته ودنیای فانی خود را بخوریم.
پس بیایید حقایق را درک کنیم و تفاوتها را حس کنیم تا با سربلندی و افتخار در چشمان خدا نگاه کنیم و عاشقانه او را در آغوش
بگیریم.
نویسنده:میلاد
از سری دست نوشته های علی ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: وقتی پزشکان میگویند شیر بخورید میگوییم چشم. وقتی هم میگویند شیر نخورید میگوییم چشم. وقتی نصاب لباسشویی میگوید بیش از این مقدار لباس نریزد توی ماشین میگوییم چشم. وقتی کارخانه اتومبیل سازی مینویسد در مدت آب بندی خودرو از فلان سرعت به بالا نرانید میگوییم چشم. وقتی خدا میگوید نماز بخوان، میپرسیم چرا؟ وقتی میگوید: روزه بگیر، میپرسیم چرا؟ وقتی میگوید: حجاب، میپرسیم چرا؟ . . .
نویسنده:میلاد
از سری دست نوشته های مرحوم علی ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: می گن با هرکی دوست بشی شکل و فرم اونو می گیری .... فکرشو بکن اگه با خدا دوست بشی ؛ چه زیبا شکل می گیری ... !!!
نویسنده:میلاد
![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: هر قدر خود را از چشم آفتاب بپوشانی هر قدر پنجره ها را ببندی
هر قدر پشت دیوار پنهانشوی
هر قدر چشمهایت را ببندی
بالاخره یکی پیدایت میکند
هر قدر اسم آدم ها را
از دفتر تلفنت خط بزنی
هر قدر سیم تلفن را بکشی
هر قدر عکس های قدیمی را پاره کنی
بالاخره یکی پیدایت میکند
پشت یک پنجره
یا ته یک کوچه
یا مچاله شده در یک عکس کهنه
بالاخره یکی پیدایت می کند...
نویسنده:میلاد
از دل نوشته های مرحوم علی
![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: دلتنگم و بارونی غمگینم و زندونی
آزرده دلم بانو
بانو تو که می دونی
ای گمشده تقدیر از دلهره سرشارم
این فصل شکفتن نیست
وقتی تو را کم دارم
از غربت بین ما انگار نمی ترسی
دلواپسم از دوری
می دانی و می پرسی
من کوه ترین بودم تقدیر تو آبم کرد
اندوه منو بشناس بانو به خودت برگرد
تکرار یک کابوس هر لحظه و هر روزم
با وحشت تنهایی می سازم و می سوزم
از همهمه می ترسم
می ترسم از این مردم
می ترسم از این کابوس از این من سر در گم
شاید که تو حق داری من کوچه بن بستم
بی پرده بگم بانو از دست خودم خستم
می ترسم از این غربت از این غم شاعر کش
دل تنگ تو می مونم
بانو به سلامت خوش...
نویسنده:میلاد
دل نوشته های مرحوم علی ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: سال ها مي گذرد و من از پنجره بيداري
کوچه ياد تو را مي نگرم
مي پويم
و چنان آرامم
که کسي فکر نکرد
زير خاکستر آرامش من
چه هياهويي هست ...
عاشقي هم دردي است !!!
و من از لحظه ديدار تو ميدانستم
که به اين درد
شبي
خواهم مرد ...
نویسنده:میلاد
دل نوشته های شادروان علی
![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: دلتنگم و بارونی غمگینم و زندونی
آزرده دلم بانو
بانو تو که می دونی
ای گمشده تقدیر از دلهره سرشارم
این فصل شکفتن نیست
وقتی تو را کم دارم
از غربت بین ما انگار نمی ترسی
دلواپسم از دوری
می دانی و می پرسی
من کوه ترین بودم تقدیر تو آبم کرد
اندوه منو بشناس بانو به خودت برگرد
تکرار یک کابوس هر لحظه و هر روزم
با وحشت تنهایی می سازم و می سوزم
از همهمه می ترسم
می ترسم از این مردم
می ترسم از این کابوس از این من سر در گم
شاید که تو حق داری من کوچه بن بستم
بی پرده بگم بانو از دست خودم خستم
می ترسم از این غربت از این غم شاعر کش
دل تنگ تو می مونم
بانو به سلامت خوش...
نویسنده:میلاد
دل نوشته های شادروان علی
![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |